نویسنده: دکتر محمد عابد الجابری
ترجمه: محمد هدایت
اشاره: محمد عابد الجابری زادهی ۲۷ دسامبر ۱۹۳۶ در مراکش، استاد فلسفه و اندیشهی عربی-اسلامی دانشکدهی ادبیات در رباط و از روشنفکران بهنام معاصر جهان عرب که در روز دوشنبه؛ دوم ماه می 2010 برابر با 13 اردیبهشتماه 89 در سن 74 سالگی در بیمارستانی در شهر دار البیضاء مراکش درگذشت.
جابری در سال ۱۹۶۷ دیپلم «مطالعات عالی در فلسفه» را گرفت و سپس به مدرک دکترا با موضوع «دولت در فلسفه» در سال ۱۹۷۰ از دانشکدهی ادبیات رباط نایل شد. یکی از برنامههای پژوهشی وی که تاکنون منجر به چاپ چهار جلد کتاب شده، «نقد عقل عربی» است. وی بر آن است میتوان نقد عقل عربی زمینه را برای قرائتی علمی و آگاهانه از سنّت مهیا کرد.
جابری عقل عربی را نتیجهی فرهنگی میداند که بر سه نظام معرفتی استوار است: نظام زبانی عربی یا بیان؛ نظام غنوسی ایرانی هرمسی یا عرفان و نظام عقلانی یونانی یا برهان.
منتخبی از آثار عابد الجابری
• نقد عقل سیاسی در اسلام؛ ترجمهی عبدالرضا سواری، انتشارات گام نو
• قرائتی معاصر از میراث فلسفیمان (۱۹۸۰)
• عصبیت و دولت: ویِژگیهای نظریه ابن خلدون درباره تاریخ عربی-اسلامی (۱۹۷۱)
• شکلگیری عقل عربی (نقد عقل عربی ۱)
• ساختار عقل عربی (نقد عقل عربی ۲)
• عقل سیاسی عربی (نقد عقل عربی ۳)
• عقل اخلاقی عربی (نقد عقل عربی ۴)
• مقدمهای بر قرآن؛ تشکیک در سلامت قرآن از تحریف.
• مقدمهای بر معرفتشناسی: عقلانیت معاصر و پیشرفت اندیشهی علمی.
• شناخت قرآن کریم یا تفسیر روشن بر اساس شأن نزول: تفسیر سه جلدی قرآن به روش سکولار.
توضیحات مترجم:
چالش سنّت و تجدّد در جهان اسلام بحث دامنهداری است که از حدود دو قرن قبل مطرح بوده و تاکنون به نظر من همیشه مسیر فرود را طی کرده است و هیچگاه در مسیر فراز و تعالی قرار نگرفته است. حتی وقتی این بحث را از زبان بزرگترین مصلحان دینی میشنویم، باز هم نقاط مبهم فراوان میبینیم که چندان روشن نیست. این مسأله گرچه یک بحث نسبتاً کهنه است ولی امروزه از آن جهت برای ما اهمیت دارد که میبینیم بعد از یک قرن تلاش مصلحان مسلمان، رشتهی کار به دست افراطگرایانی افتاده است که اصولاً نوع مسأله و پرسششان با نوع مسأله و پرسش مصلحان مسلمان، متفاوت است. پرسش اصلی جریان اصلاحطلبی در جهان اسلام که با سید جمال و عبده شروع شد، این بود که: چگونه میتوانیم در کنار تمدن غربی ما نیز دست به نوگرایی و نوسازی بزنیم و بر بنیاد فرهنگ خویش، تمدنی پیشرو و مترقی بنا کنیم؟ در حالیکه این پرسش به وسیله سید قطب به این شکل تغییر جهت داد که چگونه میتوانیم مسلمان باقی بمانیم؟ پرسشی که به نظر ما نقطهی عزیمت افراطگرایی و بنیادگرایی تندروانه قرار گرفت.
«عابد الجابری» متفکر جهان عرب، در این مقاله از «مدرنیته عربی» سخن گفته است و بار دیگر مقوله اصلاح فرهنگ عربی را مطرح کرده است که در نشریه «المجلة» به چاپ رسیده است. بدون شک وقتی اندیشمندان جهان عرب از فرهنگ عرب سخن میگویند، این گفتهشان میتواند کل جهان اسلام را در برگیرد، چون جهان اسلام، علیرغم تفاوتهای فرهنگی، سرنوشت و تاریخ واحدی دارد.
در ابتدا باید تأکید کنم که ما یک نوع مدرنیسم جهانی و مطلق نداریم که در همه جا یکسان صورت بگیرد و پدید آید. ما شاهد انواع مختلف نوگرایی هستیم که بر حسب زمانهای مختلف و مکانهای گوناگون میتوانند متفاوت باشند. به عبارت دیگر مدرنیته یک پدیدهی تاریخی است که مانند همهی پدیدههای تاریخی دارای شرایط و ظرفیتهای خاص زمانی است که زمینههای آن را فراهم میکند، بنابراین در زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف و تجربههای تاریخی گوناگون فرق میکند.
مدرنیته در اروپا امروزه به مفهوم «پستمدرنیسم» به کار میرود، زیرا مدرنیته به مثابه یک مرحلهی تاریخی که بعد از عصر روشنگری در قرن هجده به وجود آمده بود، در اواخر قرن نوزدهم به پایان رسید. همچنانکه پیش از عصر روشنگری، دوره رنسانس را در قرن شانزده داشتیم که خود دنباله نهضت روشناندیشی قرن دوازده بود. بنابراین میبینیم که نوگرایی و تجدّد گرایی در اروپا به مدت هشت قرن همچنان ادامه داشته است. اما این مسأله در جهان عرب متفاوت است؛ مفاهیمی چون نهضت (رنسانس)، روشنگری و مدرنیته، در دنیای ما یک فرایند سلسلهوار تاریخی را تشکیل نمیدهد که یکی پشت سر دیگری پدید آمده باشد. بلکه در نزد ما، نوگرایی، حلقههای را شامل میشود که به مثابه شبکههای همزمان به حساب میآید که تاریخ آن از نیم قرن فراتر نمیرود. لذا ما وقتی از مدرنیته سخن میگوییم، نباید مثل متفکران غرب آن را یک فرآیند متوالی بدانیم که بعد از عصر رنسانس و روشنگری و اساساً برای احیای فرهنگ یونانی و رومی به و جود آمد.
مدرنیته در دنیای ما و عصر ما که در آن رنسانس و روشنگری همزمان پدید آمده است، به معنای دموکراسی و عقلانیت است که درونمایهی فرهنگی «توسعه» را شکل میدهند.
عقلانیت و دموکراسی پدیدههایی نیستند که به یکباره به وجود بیایند، بلکه باید بر اساس یک سری قواعد و اصولی و طی یک فرایند تاریخی خاص به وجود بیایند و ما آن را عملی سازیم. زمانی که ما عقلانیت و دموکراسی را در درون فرهنگ و جامعهی خود عملی نسازیم و نهادینه نکنیم و تا زمانی که بنیادها و نمادهای استبداد را برای همه آشکار نکنیم، نمیتوانیم یک مدرنیته ویژهی خود بنا کنیم. مدرنیتهای که برمبنای آن زندگی کنیم و با جهان مدرن تعامل مثبت برقرار سازیم و در آن از حالت انفعال بدر آییم. نوسازی از درون باید یک استراتژی عمومی در نزد ما باشد. فرقی نمیکند که این مسأله به فرهنگ جهانی برگردد یا به فرهنگ منطقهای.
جای بسیار تأسّف است که امروزه ما شاهد هستیم که مدرنیته در فرهنگ عمومی ما بسیار سطحی وارد شده، به گونهای که تمام هم آن افزودن یک سری از ظواهر در رسم و رسوم عامیانهی ما بوده است که مانند یک تحفه از سوی گردشگران غربی به شکل بیگانه، مبتذل و خندهداری وارد این سرزمین شده است. البته این مسأله تنها از سوی غربیها نبوده است، بلکه بسیاری از روشنفکران ما نیز در این فرایند سهم داشتهاند، زیرا آنها هم وقتی با فرهنگ و تمدن غربی مواجه شدند، ظواهر مدرنیته را به شکل بسیار عامیانه وارد فرهنگ ما کردند در حالیکه آنها هیچگونه نسبتی با فرهنگ عربی- اسلامی نداشتند. بسیاری از روشنفکران عرب در اوایل قرن بیستم، چالش فراگیری ارزشهای لیبرالی را در اندیشه عربی مطرح میکردند و گمان میکردند، که نظام فکری لیبرالی که در غرب به وسیله مبارزات طبقهی بورژوازی با فئودالیسم به وجود آمد، میتواند در جهان عرب نیز شکل بگیرد. به همین خاطر همواره اصطلاح «سوار شدن بر قطار جهانیشدن» از سوی این روشنفکران مطرح میشد.
به نظر ما طرح مسأله به این شکل کاملاً خطا است. زیرا وقتی ما از جهان عرب میخواهیم که اندیشههای لیبرالیسم غربی را بپذیرد و بر قطار جهانی شدن سوارد شود، به این معنا است که در درون فرهنگ خویش سنّتی بیگانهای را بنا کند که هم به لحاظ زبانی، هم به لحاظ ایدئولوژیکی و هم به لحاظ روش و فرایند تاریخی، کاملاً متفاوت و بیگانه از فرهنگ خودشان است. ضمن آنکه این مسأله برخلاف فرایند تاریخی ما است که بر مبنای مبارزه با استعمار، مقاومت علیه مداخلات خارجی و چشمانداز وحدت ملی، شکل گرفته است. به نظر ما چنین امری چیزی جز گسترش سوء تفاهم، اختلال در بینش و فهم و اشکال در رفتار مسلمانان، در پی نخواهد داشت. چون ملتها به چیزی جز فرهنگ و سنّتهای خویش نمیتوانند تکیه کنند و با آنها خو بگیرند.
اما جنبههای انسانی و میراث بشری که در مدرنیته غربی نهفته است، مربوط به همه انسانها است و هرکسی میتواند از از آنها به مقدار فهم و شعور خود بهره گیرد و اساساً این جنبههای تمدنها در میان همه فرهنگها، مشترک است و مخصوص فرهنگ خاصی نیست. مترجم
چالشی که میان مدرنیته غربی و سنّتهای دینی ما مطرح است میتواند به این شکل مرتفع گردد که ما باید به این پرسش بیندیشیم که چگونه ما میتوانیم جنبههای عقلانی لیبرالیسم را در فرهنگ خود مطرح سازیم که بتوانیم بر مبنای آن دموکراسی و عدالت اجتماعی را بر بنیادهای فرهنگی خویش بنا کنیم؟ راه مدرن شدن و نوسازی به نظر ما در جهان عرب این است که ما خود را از نظام کنونی فرهنگ عربی رها سازیم، اما این رهاسازی باید در جهت تغییر این فرهنگ از درون باشد، نه از بیرون و به شکل بیگانه. این یک واقعیت است که ما نمیتوانیم دست به نوسازی و نوگرایی بزنیم، مگر اینکه این فرهنگ را از درون آماده تغییر و تحول کنیم.
اما مراد ما از درون چیست؟ از کدام نقطه باید شروع کرد؟ وقتی ما از فرهنگ عربی سخن میگوییم، ناخودآگاه از یک نوع دوگانگی و پارادوکسی سخن میگوییم که در درون این فرهنگ نهفته است. آن دوگانگی همان تضاد معنویت و مادیگرایی در این فرهنگ است که اولی ریشه در سنّتهای قدیمتر و فرهنگ ابتدایی جهان عرب دارد و اما دومی ریشه در فرهنگ شهرنشینی و شهری آن دارد. اولی از قرون وسطی تاکنون در اشکال مختلف زندگی ما مثل نحوه لباس پوشیدن، خوراک، ساختن خانه و حتی در عرصههای فکری، ذهنی و ارزشها و هنجارهای اجتماعی ما حضور دارد. اما نوع دوم و یا وجه دوم این فرهنگ که ناشی از تغییر و تحولات عصری است، در تمام ابعاد روانی، ذهنی، رفتار و روابط شخصی و نیز ارزشهای مادی و معنوی، تحت تأثیر فرهنگ غربی است. حال باید کدامیک را نقطه عزیمت خویش قرار داد؟
نظرات